نوعی سوگیری و خطای ادراکی است که در آن شخص کنترل یا تأثیر خود را بر رویدادها بیشتر از آنچه واقعاً هست تصور میکند. باید توجه داشت که بسیاری از چیزها تحت کنترل ما نیستند اما مردم عموماً متوجه این موضوع نیستند.
حتی وقتی رویدادها کاملاً تصادفی هستند اشخاص به اشتباه تصور میکنند که کنترلی نسبی بر آنها دارند، بهویژه زمانی که نتایج این رویدادها به دلخواه آنها باشد. وقتی تصور میکنیم که بر رویدادها کنترلی بیش از آنچه واقعاً هست داریم در خطر گرفتن تصمیمات اشتباه خواهیم بود. توهم کنترل میتواند باعث «تقکر وهمی» شود (باور به اینکه افکار، خواستهها و آرزوهای ما میتوانند تأثیراتی بر جهان مادی بگذارند و مسیر طبیعی رویدادها را تغییر دهند).
توهم کنترل در معاملات
معامله گر بعد از چند سود پی در پی، این احساس را پیدا می کنند که به مهارتی رسیده که هر پوزیشنی بگیرد منجر به سود می شود و نقش شانس و تصادف را نمی بیند.
نوعی سوگیری و خطای ادراکی است که در آن شخص توانایی خود را در تعبیر اطلاعات و نتیجهگیری از آنها، بیش از آنچه واقعاً هست تصور میکند. به عبارت دیگر اطمینان بیش از اندازه و نادرست به توانایی خود در تعبیر، پیشبینی و قضاوت بر مبنای اطلاعات موجود.«رولف دوبلی» در کتاب هنر شفاف اندیشیدن از این سوگیری به عنوان «توهم پیشبینی» نام بردهاست. «فلیپ تتلاک» در مدت ده سال بیش از ۲۸ هزار پیشبینی از ۲۸۴ کارشناس را در زمینههای متفاوت ارزیابی کرد و مشخص شد پیشبینیهای آنها تنها کمی بهتر از پیشبینهای تصادفی است.
«جان کنت گالبرایت» اقتصاددادن و مدرس دانشگاه هاروارد میگوید: «دو نوع کارشناس پیشبینی داریم، آنهایی که نمیدانند و آنهایی که نمیدانند که نمیدانند».
وقتی ما از پیشبینیهای خود (در زمینههای اقتصادی، سیاسی، اجتماعی و …) مطمئن هستیم، بر اساس آنها تصمیماتی میگیریم و از آنجا که مشخص شده بسیاری از این پیشبینیها نادرست هستند تصمیماتی که بر اساس آنها گرفته میشوند ممکن است عواقب بدی داشته باشند.
توهم اعتبار نظر در معاملات
در معاملات هم در معامله گران تکنیکال و هم فاندامنتال این خطا بسیار رایج است. بعضی از معامله گران تکنیکال الگویی را تشخیص می دهند و بر اساس آن یک پیش بینی قطعی انجام می دهند. همچنین برخی معامله گران فاندامنتال بر اساس خیر مثبت دلار، با اینکه بازار به خبر واکنشی نشان نداده و یا حتی برعکس است، بر اساس خبر پیش بینی قطعی می کنند. در هر حال بازار پیش بینی در بازارهای مختلف در شبکه و کانال های احتمالی بسیار رایج و گسترده است.
الگویی در رفتار انسان است که در نتیجه آن وقتی که شخص یا گروهی با نتایج منفی یک تصمیم، رفتار، طرح یا سرمایهگذاری روبرو میشود به جای کنار گذاشتن آن همچنان به کار غلط ادامه میدهد.
اقتصاددانان به این رفتار «خطای هزینه هدر رفته» میگویند. جایی که در آن تعهد به یک طرح یا سرمایهگذاری مالی اشتباه و ادامه آن باعث اتلاف هزینه میشود اما مدیران به خاطر هزینههایی که تاکنون انجام شدهاست حاضر به کنار گذاشتن طرح نیستند.(هر وقت متوجه شدید که در ته یک چاه هستید، دست از کندن بردارید)
این سوگیری معمولاً زمانی روی میدهد که تنها دلیل ادامه یک کار وقت، انرژی یا سرمایه هدر رفته برای آن کار است و رها کردن یعنی پذیرش شکست. نمونههای تاریخی چنین خطاهایی پروژه هواپیمای کنکورد و جنگ ویتنام است.
سوگیری هزینه هدر رفته در معاملات
هر چقدر حجم یک معامله بالا باشد و یا اینکه معاملهگر مدت زمان زیادی را صرف اون پوزیشن کرده باشد و همچنین در ضرر بیشتری رفته باشد، بیرون آمدن از آن پوزیشن سختتر میشود.
وقتی شخص برای چیزی که صاحب آن است ارزشی بیش از ارزش واقعی آن تخمین بزند.
در یک مطالعه به سال ۱۹۸۴جک نِچ و جک سیندن به بعضی از شرکت کنندگان، بلیت لاتاری و به بعضی دیگر ۲ دلار پول دادند. بعد از مدتی به آنها، که حالا دیگر نسبت به آنچه گرفته بودند احساس مالکیت میکردند، گفتند میتوانند بلیت را با ۲ دلار و ۲ دلار را با بلیت عوض کنند. عدهٔ کمی راضی به این معاوضه شدند. شبیه این آزمایش به اشکال مختلف اجرا شدهاست؛ مثلاً به بعضی از دانشجوها ماگ (لیوان) دادند و به بعضی دیگر چیزی ندادند. سپس دربارهٔ قیمتِ تخمینیِ ماگ سؤال کردند. آنها که ماگ داشتند بهطور متوسط قیمت را ۴٫۵ دلار برآورد کردند و آنها که نداشتند، ۲٫۲۵ دلار متوسطِ برآوردشان بود.
ارزش گذاری نادرست برای آنچه با تلاش یا رنج زیاد به دست میآید. انسان ناخودآگاه هر چه بیشتر برای به دست آوردن یا نگهداری چیزی رنج و زحمت بکشد هر چه بیشتر برای آن چیز ارزش قائل خواهد شد.
یکی از دلایل آن این است که مغز انسان از تناقض و عدم توازن بین کار و نتیجهٔ کار پرهیز میکند، هیچکسی نمیخواهد برای چیزی کم ارزش، وقت و زحمت زیادی صرف کند. پذیرش اینکه وقت، رنج یا تلاش زیادی برای رسیدن به چیزی کم ارزش صرف شده باشد ذهن را دچار تناقض شدید میکند برای همین ذهن ناخواسته و فریبکارانه ارزشی متناسب با میزان تلاش برای آنچه به دست میآید قائل میشود. این خطا یک شکل آشکار و معمول از خودفریبی است. برای دوری از این خطا باید صرفاً نتایج کار خود را بدون در نظر گرفتن هزینه و تلاشی که برایش انجام دادهاید ارزیابی کنید یا از دیگران بخواهید که ارزیابی کنند.
برای مثال یک مدیر ممکن است با یک طرح بد به کار خودش ادامه بدهد چون برای رسیدن به این طرح وقت و هزینه بسیار زیادی صرف کردهاست. یا در مورد عضویت در کانونها و گروهها میتوان گفت هر چه پذیرفته شدن در آزمون ورودی سختتر باشد اعضای گروه ارزش بیشتری برای عضویت خود در نظر خواهند گرفت.